شهريار
آمدن و رفتن!
با مشت بسته چشم گشودي در اين جهان
يعني به غير حرص و غضب نيست حالي ام
با مشت باز هم روي آخر به زير خاك
يعني ببين كه ميروم و دستِ خاليام
استاد شهريار
نيست كه نيست
روشن از پرتو رويت نظری نيست که نيست
منت خاک درت بر بصری نيست که نيست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گيسوی تو در هيچ سری نيست که نيست
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نيست که نيست
تا به دامن ننشيند ز نسيمش گردی
سيل خيز از نظرم رهگذری نيست که نيست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحری نيست که نيست
من از اين طالع شوريده برنجم ور نی
بهره مند از سر کويت دگری نيست که نيست
از حيای لب شيرين تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نيست که نيست
مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نيست که نيست
شير در باديه عشق تو روباه شود
آه از اين راه که در وی خطری نيست که نيست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زير صد منت او خاک دری نيست که نيست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آن جا اثری نيست که نيست
غير از اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نيست که نيست
حافظ شيرازی
بر سر راه تو افتاده سري نيست كه نيست
خون عشاق تو در رهگذري نيست كه نيست
غيرت عشق عيان خون مرا خواهد ريخت
كه نهان با تو كسي را نظري نيست كه نيست
من نه تنها ز سر زلف تو مجنونم و بس
شور آن سلسله در هيچ سري نيست كه نيست
نه همين لاله به دل داغ تو دارد اي گل
داغ سوداي رخت بر جگري نيست كه نيست
اثر آه سحر در تو ندارد فرياد
ورنه آه سحري را اثري نيست كه نيست
سيل اشك ار بكند خانه مردم نه عجب
كز غمت گريهكنان چشم تري نيست كه نيست
جز شب تيره ما را كه ز پي روزي نيست
پي هر شام سياهي سحري نيست كه نيست
چون خرامي، به قفا از ره رحمت بنگر
كز پيت ديده حسرت نگري نيست كه نيست
بيخبر شو اگر از دوست خبر ميخواهي
زان كه در بيخبريها خبري نيست كه نيست
ترك سر تا نكني پاي منه در ره عشق
كه درين وادي حيرت خطري نيست كه نيست
من مسكين نه همين خاك درش ميبوسم
خاكبوس در او تا جوري نيست كه نيست
قابل بندگي خواجه نگرديد افسوس
ورنه در طبع فروغي هنري نيست كه نيست
فروغي بسطامی
«نيست كه نيست» شهريار بشنويد
موسيقي استاد بنان
برای شنيدن :
اينجا را کليک کنيد.
سرود ای ايران ، فرمت: wma ، حجم : 1 Mb
چه شبها… (شاخه گل۳) ، فرمت: wma ، حجم : 1.9 Mb
الهه ناز ، فرمت: ra ، حجم :790 Kb
آمـدي، جـانم به قـربانت ولي حالا چـــــرا ……….. بيوفـــــا حالا كه من افـــتادهام از پا چــرا
نوشــدارويي و بعد از مرگ سـهراب آمدي ……….. سنگدل، اين زودتر ميخواستي حالا چرا
عـمر ما را مهلت امـروز و فرداي تو نيست ……….. من كه يك امــــروز مـــهمان توام، فردا چرا
نازنينــــــا ما به ناز تو جــــــــواني دادهايم ……….. ديگر اكـــنون با جـــوانان ناز كن با ما چــرا
وه كه با اين عـــمرهاي كوته بياعــــــتبار ……….. اينهمه غافلشدن از چون مني شيدا چرا
شورفرهادم بهپرسش سربهزير افكندهبود ……….. اي لب شـــيرين جواب تلخ سر بالا چـــــرا
ايشبهجرانكهيكدمدرتوچشممننخفت ……….. اين قــــدر با بخت خواب آلود من، لا لا چرا
آسمان چونجمعمشتاقانپريشانميكند ……….. در شـــگفتم من نميپاشد ز هم دنيا چرا
درخــزان هجر گل اي بلـبل طبع حـــــــزين ……….. خاموشي شرط وفاداري بود، غـــــوغا چرا
شــــهريارا بيحبيب خود نميكري ســفر ……….. اين ســـــفر راه قيامت ميروي، تنها چــرا