چالشهاي مبنايي سياست خارجي جديد آمريكا در خصوص ايران

قصد نوشتار حاضر آن است كه امكان تغيير در روابط ايران و آمريكا و محتمل بودن پاسخيابي تئوريك براي چالشهاي اين موضوع را بررسي كرده و به اين نتيجه برسد كه آيا ميشود در افق سياست خارجي جديد آمريكا، حداقل در رابطه با موضوع ايران، نشانههاي روشن تئوريك از تغيير را مشاهده كرد يا خير؟
اگرچه رئيس جمهور جديد آمريكا ميخواهد پديدهاي[1] در تاريخ آن كشور باشد و اگرچه ميكوشد تا در تعامل "كارگزار- ساختار "[2] در نظام رياستي[3] كشورش، كارگزاري تغيير درانداز بوده و نظم بيش از نيم قرنهي آن را درهم بريزد، چراكه تغيير اگر ساختاري نباشد تغيير نيست؛ ليكن سخن برسر اين است كه آيا ترجمان اين خواست ميتواند بدون يافتن راهي براي مواجهه با چالشهاي مبنايي آن، به تغيير بينجامد يا خير؟ ........................