خلاصه قسمت يازدهم ( 11 ) سریال جومونگ
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید ......
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید ......
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......
بقیه عکس ها در ادامه مطلب
هه مو سو اول كار يه كم به قول ماها كلاس كار را نشون جومانگ مي ده و شروع مي كنه به اجراي حركات رزمي با شمشير كه جومانگ زره اش مي ره كه يه ادم كور اين همه با شمشير كار مي كنه
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......
سایونگ پیش یون تابال میره و جریانو میگه و میگه شما بجای جنگ بهتر برین و خواسته اون اجرا کنید که یون تایال میگه من برای نجات دخترم ده بار برابرش زانو میزنم و بلند میکند تا برن پیش دوچی
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......
یانگ جونگ برای گوموا نامه نوشته تا تعطیل کردن آهنگریها را به گوموا یادآوری کنه گوموا هم میگه گور باباش و نامه را نخونده میگه بسوزیندش .توی این اوضاع هم وزیر بالگونه هم بحث میبره سر موضوع ولیعهدی و در مورد اوضاع و آینده بویو میگه و تسو را هم معرفی میکنه که شاه میگه لازم نیست من خودم به فکرش هستم هنوز زوده
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......
به اونجا رسیده بودیم که جومونگ از هه مو سو میپرسه که کی هستی و .. و هه مو سو هم میگه من حتی خودم هم دیگه فراموش کردم که کی هستم ….
نخست وزیر و یومیول به سلول هه مو سو میرسند ولی جومونگ قبل از اونا سلول رو ترک کرده بود و جایی پنهان شده بود که از دیدن یومیول و نخست وزیر تعجب میکنه !
هه مو سو وقتی صدای اومدن اونا رو میشنوه میگه : موسانگ تویی؟ — هه مو سو میفهمه که 2 نفر از قصر اومدن و میگه شما برای مدت طولانی هست که منو زندانی کردین برای چی یه دفعه به سراغم اومدید ؟ کی با شما اومده ظاهرا دفعه اولشون که میان اینجا
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......
اونجایی بودیم که جومونگ به مادرش گفت کمان دامول شکست و برادرانم هم میخواستن من رو بکشن
ملکه از پسراش میپرسه مگه نگفته بودین که اون مرد ؟ یونگ پو هم میگه من خودم با دوتا چشمام دیدم که اون افتاد تو باتلاق هیچ راهی وجود نداشت که اون بتونه از اونجا زنده بیرون بیاد نگران نباش مادر … دفعه بعد … ملکه هم میگه اگه میخواین بکشینش باید خودتون اینکار رو بکنید ملکه به تسو میگه با اینکه همه فکر میکنن تو ولیعهد خواهی شد ولی تمام این ها به خاطر اینه که تو از بقیه بزرگتری و در واقع تو هنوز ولیعهد نشدی تا زمانی که رسما به مقام ولیعهد منسوب نشدی در این مقام نیستی هیچ کس نمیدونه که عالیجناب چه کسی رو به عنوان ولیعهد انتخاب میکنه و ممکنه جومونگ ولیعهد بشه … تو باید توجه پدر رو به خودت جلب کنی ! فهمیدی چی میگم ؟ تسو : بله
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......
خوب به اونجایی رسیده بودیم که پادشاه گوم-وا شمشیرش رو به طرف جومونگ میگیره ! و بهش میگه آدم رذل چطور تونستی به عنوان یک پرنس با یک زن از قصر پیشگویی باشی ؟ جومونگ هم میگه میدونم اشتباه کردم من رو ببخشید ! گوم-وا هم شمشیر رو زمین میندازه و به جومونگ میگه آیا دلت برای مادر بیچاره ات که به خاطر تو قلبش شکسته نمیسوزه ؟ جومونگ میگه من اشتباه کردم و همین لحظه هم یوها میاد و میگه اجازه بدید ما از قصر بریم و نگذارید بیشتر از این برای سلطنت شما خفت بار بیاریم ! لطفا بذارین قصر رو ترک کنیم و… جومونگ هم میگه قسم میخورم که دیگه چنین کاری نمیکنم بانو یوها هم میگه ساکت شو تو کار اشتباهی انجام دادی پس باید نتیجه اش رو هم قبول کنی گوم-وا هم میگه کافیه و چون در مراسم شرکت نکرد بیست ضربه شلاغ بهش بزنید!
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......
خبر به گوم-وا میرسه که هه مو سو رو 3 روز دیگه به هان میبرن تا در موردش تصمیم بگیرن
باقی ماجرا را در ادامه مطلب بخوانید .......