مثنوی معنوی ( مولوی )

حكايت درباره کسی که صاحب ما و من است درونِ خانه‌ى وحدت راه ندارد

 

آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر

 

باقی حکایت و چندین حکایت دیگر در ادامه مطلب .....

ادامه نوشته

شعر های میثم مؤمنی نژاد

                 غزلی تقدیم به امام زمان <عج>

دنیای   بی نگاه تو  تاریک و مبهم  است

بی تو  تمام  زندگی  ما  جهنم   است

ای  آفتاب سیصدو  چندین  قمر   بگو

تا جنگ بدر  دیگرتان  چند تا کم  است

باقی شعر در ادامه مطلب  ........

ادامه نوشته

به خشكى لب لعلش، نريخت آب كسى

«وادى غم»
سلام ما به رخ انور امام جواد
درود ما، به تن اطهر امام جواد
غريب بود و غريبانه جان سپرد و نبود
كسى به وادى غم، ياور امام جواد
ز آتش ستم خصم، آب شد تن او
به خاك حجره بود، بستر امام جواد
كسى نبود، به بالين آن امام همام
به غير همسر بد اختر امام جواد
چه ظلم‏ها كه به حقش، نكرد ام الفضل
نگر، به دشمنى همسر امام جواد
به خشكى لب لعلش، نريخت آب كسى

باقی شعر در ادامه مطلب .......

ادامه نوشته

از حسنک و کبری و پتروس فداکار و ریز علی و کوکب خانم و چوپان دروغگو چه خبر ؟

گاو ماما میکرد
گوسفند بع بع میکرد(جدیدا هم که بزغاله ها شروع به فعالیت کردن)ا
سگ واق واق میکرد
و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی ؟
 
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .
حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید
او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند
او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات
جلوی آینه به موهای خود ژل میزند
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست
 
باقی داستان در ادامه مطلب .........
ادامه نوشته

کنار هر قطره اشک

irnon.com

 

کنار هر قطره اشکم                هزار خاطره دفنه

.........................................

ادامه نوشته

قالب های شعر فارسی

قالب های شعر فارسی

مقدمه
منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصرع ها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب ، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.

به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و ؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است. 

1- قالبهای کهن = قصیده - مثنوی - غزل - قطعه - ترجیع بند -ترکیب بند

مسمط - مستزاد - رباعی - رباعی - تصنیف - چهارپاره - مفرد - تضمین
 

2- قالبهای نوین = قالب نیمایی - شعر آزاد - شعر سپید - موج نو

ادامه ی مطلب ...........................

ادامه نوشته

شعر سپید

 آسانسور

اثر پگاه احمدی

 

 

از قیچی قوی ترم

وقتی که گربه های مادّه حرکت می کنند

نیاز ِ مهم تری به حس کردن ، به دست ، پوست ، نوشتن احساس می کنم  

مربّع ها را برمی دارم در هوای آزاد می گذارم

که مطمئن شوم چیزی

روی مرا نپوشانده ست .

ادامه ی مطلب ..............................

ادامه نوشته

از همان روزی که دست حضرت قابیل / گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

صدر پیغام آوران حضرت باریتعالی

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرده بود گر چه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند.........

ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

سال نو مبارک

هفت سین
بــاز مـــی آیــــد بــــهـــار دلـنشین /  بــاز بــلـبــل مــی شــود با گل قرین


بــاز صـــحــرا پـر شقایق می شود /  بــاز روشــن قــلب عـاشق می شود


فــصــل ســـرد از هــیــبت باد بـهار /  مــی کــنـــد از پــیـش روی او فـرار


ســفــره هــا بــا هـفت سین آراسته /  بــا گـــل مـــهـــر و صــفـــا پیراسته


بــر ســر سفره جـوان و خُرد و پیر /  ســبزه و آئــیــنـه و مــاهـی و سـیر


سـیـب و سـنـبـل در کـنـار یــاسـمـن /  عطربــیــد مـِشک چــون مُشک خُتَن


سرکه و سنجد، سماق و شمع و گل /  عـــیـــد آمــد بـــا دف و ســاز و دُهُل


ســال نــوتـحـویل و سال کهنه رفـت /  هــم دل مــا تـازه شد هم شال و رخت


یــا مــُقــلّب،قــلب مـــارا شـــاد کــن /  یـــا مـــُدبّـــر خـــانــــه را آبـــاد کـــن


یـــا مـــُحـــول ،اَحســــنُ الــّحالم نما /  از بـــدیـــهــــا فـــارغُ الـــبـــالــم نـما


ایـــن دل «جـــاویــد» را پـاک از ریـا /  کُــن خــــدا ،ای قـــادر بـــی مــنـتــها

غزل بسیار زیبا

مرد با رفتنش انگار ، جهان را می برد
مرد می رفت و با خود هیجان را می برد

جاده ها از سفری تلخ خبر می دادند
سفری تلخ ، دو چشم نگران را می برد

دست بی مرد در آغوش زمین می افتاد
مرد بی دست ولیکن ، چمدان را می برد
...
نیزه ها از سه جهت ، هلهله سر میدادند
روح شیطانی دنیا نوسان را می برد
...
نام عباس که بر علقمه جاری می شد
از دل هر کلمه ، سر بیان را می برد