هوشنگ ابتهاج

ای عاشقان٬ ای عاشقان پيمانه‌ها پر خون کنيـد
وز خون دل چون لاله ها رخساره‌‌ها گلگون کنيــد
آمد يکی آتـش سوار٬ بيـرون جهيـد از ايـن حصـار
تا بردمد خورشيــد نو شب را ز خود بيـرون کنيــد

 ادامه مطلب ......

ادامه نوشته

رهی معيری

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا

ادامه مطلب

ادامه نوشته

بیوگرافی و زندگینامه مهدي اخوان ثالث ( م - اميد )

مهدي اخوان ثالث ( م - اميد ) در سال 1307 هجري شمسي در مشهد قدم به عرصهء هستي نهاد. نام پدرش، علي و نام مادرش مريم بود. پدر ِ مهدي از مردم يزد بود كه در جواني به مشهد مهاجرت كرده و در اين شهر سكونت اختيار نموده و ازدواج كرده بود. وي به شغل داروهاي گياهي و سنتي مشغول بود. اخوان به هنگام تولد با يك چشم واردِ اين جهان شد اما پس از مدتي چشمِ ديگر او به‌روي عالم و آدم باز شد، خود در اين باره مي گويد: « پدر من عطار - طبيب بود و مادر هم كارش خانه‌داري و بعدها هم دعاگويي و نماز و طاعت و زيارت امام رضا و از اين قبيل. بعد از مدتي با درمان‌هاي پدر و دعاهاي مادر ونذر و نيازهايش آن چشم ديگر را هم به دنيا گشودم. خدا به من رحم كرد و الا حالا دنيا را با يك چشم مي‌ديدم. اما حالا با دو چشم مي بينم.»

مهدي اخوان ثالث تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در زادگاه خود به پايان رسانيد و فارغ التحصيل هنرستان صنعتي شد. گرايش به هنر موسيقي، قسمتي از فعاليت‌هاي دوران كودكي مهدي اخوان ثالث را تشكيل مي‌داد او مي‌گويد :

ادامه مطلب ......

ادامه نوشته

فريدون مشيري

مردمانی …

 

مردمانی جان خود را بر جهان افزوده اند
آفتاب جانشان در تار و پود جان ما!
مردمانی رنگ عالم را دگر گون کرده اند
هر یکی در کار خود نقش آفرین همچون خدا!
هر که بر لوح جهان نقشی نیفزاید زخویش،
بیگمان چون نقش پا محو است در موج فنا
نقش هستی باید نقش بر جا ماندنی
تا چو جان خود جهان هم جاودان دارد تورا!

ادامه مطلب ......

 

ادامه نوشته

قیصر امین ‌پور

در ستون تسليت‌ها نامی از ما يادگاری

قیصر رفت

خسته‌ام از آرزوها، آرزوهاي شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظه‌های كاغذی را روز و شب تكرار كردن
خاطرات بايگانی، زندگيهای اداری ......

ادامه مطلب .......

ادامه نوشته

بیوگرافی و زندگینامه سهراب سپهری

زندگي و شعر سهراب +‌ کاست در گلستانه، ناظری


………………….« بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق، تر است» «س.سپهري»


به سراغ سهراب مي رويم، نرم و آهسته كه چيني تنهائي‌اش ترك بر ندارد!
سهراب سپهري، 15 مهرماه سال 1307 در شهر كاشان به دنيا آمد. او سومين فرزند خانوادهء اسدالله سپهري و فروغ سپهري است. منوچهر
، همايوندخت، سهراب، پريدخت، و پروانه. پدرش اسدالله سپهري كارمند اداره پست و تلگراف بود و به هنر و ادب علاقه‌اي وافر داشت.
نقاشي مي‌كرد، تار مي‌ساخت، تار هم مي‌زد، خط خوبي هم داشت.سهـراب در سالهـاي نوجوانـي پـدرش را ازدســت داد. دريكـي از شعرهاي دورهء جواني -”خيـال پـدر”، كـه يك سال بعد از مرگ او سروده‌است- از پدرش يادكـرده‌اسـت:
…………………………………..در عالــم خـــيال به چشــم آمـــدم پــــدر
…………………………………..كزرنج، چون كــمان قد سروش خميده بود
…………………………………..دستي كشيدبرسرو رويم به لـطف و مهر
…………………………………..يك سال مي‌گــذشت، پسر را نديده بــود

ادامه مطلب ......

ادامه نوشته

فخرالدين عراقي

زحمتم آيد، ار کنم ازغم تو حکايتى

 

اى ز غم فراق تو جان مرا شکايتى
بر در تو نشسته ام منتظر عنايتى
گر چه بميرم از غمت هم نکنى به من نظر
ور همه خون کنى دلم، هم نکنم شکايتى
ورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو
نيست از آنکه تا ابد عشق تو را نهايتى
دل ز فراق گشت خون، جان به لب آمد از غمت
زحمتم آيد، ار کنم از غم تو حکايتى
برد ز من هواى تو جان عزيز، اى دريغ
کشت مرا جفاى تو بي سبب جنايتى
گر چه برانى از برم باز نگردم از درت
چون ز در عنايتت يافته ام هدايتى
خسته عراقى آن توست، دور مکن ز درگهش
تا نرود فغان کنان از تو به هر ولايتى

ادامه مطلب .....

ادامه نوشته

عشق « توهم »  يا  « حقيقت »

عشق، «توهم» يا «حقيقت»

امروزه در نوشته‏ها و گفته‏ها مخصوصاً در مجلات، روزنامه‏ها، كارهای هنری، نمایشی و فیلم سازی، كلمه «عشق» بیشتر از همه چیز دیگر به چشم می‏خورد. ناگفته نماند در نزد بعضی‏ها وقتی سخن از عشق و عاشقی به میان می‏آید، بدون هیچگونه در نظر گرفتن معنای عرفانی و حقیقی آن، معنای مجازی و شهوانی به ذهن او متبادر است.
و بعضی از نویسندگان مطبوعاتی نیز بر این امر صحه گذاشته و عشق را در همین چهارچوب خلاصه نموده یا ای بسا به معنی واقعی آن خیلی كم و گذرا پرداخته می‏شود.

 

ادامه مطلب ........
ادامه نوشته

مثنوی معنوی ( مولوی )

حكايت درباره کسی که صاحب ما و من است درونِ خانه‌ى وحدت راه ندارد

 

آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر

 

باقی حکایت و چندین حکایت دیگر در ادامه مطلب .....

ادامه نوشته

شعر های میثم مؤمنی نژاد

                 غزلی تقدیم به امام زمان <عج>

دنیای   بی نگاه تو  تاریک و مبهم  است

بی تو  تمام  زندگی  ما  جهنم   است

ای  آفتاب سیصدو  چندین  قمر   بگو

تا جنگ بدر  دیگرتان  چند تا کم  است

باقی شعر در ادامه مطلب  ........

ادامه نوشته